سلام به همه ی دوستان محترم : 9دی نزدیکه با اون خاطرات ناراحت کننده و دلخراشش.یادم نمیره که چه قدر توی سال 88 دل رهبرمون و به خصوص آقا و مولامون صاحب الزمان را سوزوندن .چه بی احترامیهای که نکردند ولی در عوض ماهم بی جوابشون نذاشتیم . به خاطر همین موضوع باچند تا سوال و جواب در رابطه با ولایت فقیه یه قدم کوچیک برای کشورمون و خشنودی آقا امام زمان و رهبرمون برداریم .
1) دیدگاه عقل در مورد ضرورت حکومت چیست؟
با مراجعه به« دلایل عقلی» و منطق خرد این مسأله روشن میشود این دلائل گاه از دیدگاه یک فرد خداپرست عنوان میشود و گاه از دیدگاه غیر خداپرستان، زیرا هر دو در ضرورت حکومت برای جامعه مشترکند، هر چند دلائل آنها در پارهای از جهات ممکن است متفاوت باشد. دلائلی که از دیدگاه عموم میتوان برای این موضوع ذکر کرد این است که:اولاً زندگی انسان یک زندگی اجتماعی است، به گونهای که اگر حیات انسانی از این ویژگی خالی شود، به پایینترین مراحل جاهلیت و بهیمیت سقوط میکند، چرا که تمام منافع و آثار مفید و سازنده در زندگی بشری، تمدنها و پیشرفت و تکاملها و علوم و فنون و صنایع گوناگون، همه از برکات زندگی اجتماعی و همکاری و تعاون در جهات مختلف است. تا نیروهای کوچک فکری و بدنی به هم ضمیمه نشود، حرکتها و جنبشهای عظیم اجتماعی در هیچ قسمت صورت نمیگیرد. این از یک سو، از سوی دیگر واضح است که حیات انسان در درون جامعه علی رغم آن همه برکات و منافع مهمّی که در بردارد خالی از کشمکشها و تنازعها و تصادم منافع نیست، نه تنها به خاطر غلبه خودخواهی و خودپرستی، بلکه به خاطر اینکه بسیار میشود که افراد جامعه در تشخیص «حدود» و «حقوق» خود گرفتار اختلاف و اشتباه میشوند، اینجا است که قوانینی لازم است تا حقوق هر کس را مشخص کند، و راه را بر تعدی و تجاوز و منازعات ببندد. از سوی سوم مسلم است که این قوانین به تنهایی اثری در رفع تجاوز و تنازع ندارد، بلکه در صورتی مفید و مؤثر است که افراد مورد قبول جامعه آن را به اجرا در آورند و به تعبیر دیگر تنها بوسیله ایجاد حکومت است که نظم در جامعه برقرار میشود و جلو فساد و خونریزی و غصب حقوق گرفته میشود. به همین دلیل از قدیمترین ایام، اقوام بشری هر کدام حکومتی برای خود داشتند. ثانیاً به فرض که مردم بدون حکومت بتوانند با هم زندگی سالمی داشته باشند (امری که محال است) ولی پیشرفت و تکامل در علوم و دانشها و صنایع و شئون مختلف اجتماعی، تنها در صورت برنامهریزی دقیق و مدیریت آگاه، امکان پذیر است و برنامه ریزی و مدیریت، عبارت دیگری از تشکیل حکومت است.از این رو تمام عقلای جهان تأکید بر ضرورت تشکیل حکومت برای جوامع بشری میکنند.
2)فلسفه ولایت فقیه چیست؟
تبیین این مسأله به تحلیل دو نکته بر میگردد: 1. چرا جامعه نیازمند زعامت و ولایت سیاسی است؟ 2. چرا در جامعه اسلامی این زعامت سیاسی، برای فقیه جامع شرایط قرار داده شده است؟ جامعه انسانی از آن جهت که مشتمل بر افراد با منافع، علاقهها و سلیقههای متعارض و مختلف است، به طور ضروری نیاز به حکومت دارد. اجتماع انسانی -هر چند در حدّ بسیار مختصر نظیر یک قبیله یا روستا، نیازمند نظام و ریاست است. اصطکاک منافع، چالش میان افراد و اخلال در نظم و امنیت، مقولاتی است که وجود نهادی مقتدر و معتبر را جهت رسیدگی به این امور و برقراری نظم و امنیت ایجاب میکند. بنابراین، جامعه بدون حکومت یا دولتی که دارای اقتدار سیاسی لازم و قدرت برنامهریزی، تصمیمگیری، اجرا و امر و نهی است، ناقص خواهد بود و دوام و بقای خویش را از دست خواهد داد. امام علی(ع) در مقابل خوارج -که شعار «لا حکم الاّ للّه» سر میدادند و بر نفی وجود حکومت و امارت اصرار ورزیده، مدعی حکومت مستقیم خدا بر خویش بودند میفرمود: «انّه لابد للناس من أمیر برّ او فاجر یعمل فی إمرته المؤمن»؛ «به ناچار مردم نیازمند وجود حاکم هستند؛ خواه نیکوکار و خواه بدکردار تا در حکومت او مرد با ایمان، کار خویش کند».نهج البلاغه، خطبه 40. سرّ نیاز به ولایت سیاسی در نقص و ضعف فرد انسانی نهفته نیست؛ بلکه در ضعف و نقص مجتمع انسانی است. بنابراین اگر جامعهای از افرادی شایسته و حقشناس نیز فراهم آمده باشد، باز هم نیازمند حکومت و ولایت سیاسی است؛ زیرا اموری وجود دارد که مربوط به جمع میشود و نیاز به تصمیمگیری کلی و در سطح عمومی دارد و فرد -از آن جهت که فرد است نمیتواند در این موارد تصمیمگیرنده باشد. اختلاف نظامهای سیاسی در اموری نظیر: شیوه توزیع قدرت، شرایط صاحبان قدرت، چگونگی احراز قدرت سیاسی، نقش و جایگاه مردم در واگذاری قدرت سیاسی و... است؛ و گرنه در اصل اینکه جامعه بشری نیازمند ولایت و زعامت سیاسی است، اتفاق نظر وجود دارد و تنها مخالف آن، آنارشیستها هستند که نه عدد معتنابهیاند و نه دلیل موجهی دارند. اما اینکه در اندیشه سیاسی شیعه، زعامت سیاسی در عصر غیبت به فقیه جامع شرایط واگذار شده، بدان جهت است که رسالت و وظیفه حکومت، تطبیق امور مسلمانان با تعالیم شریعت است. هدف حکومت دینی، تنها برقراری امنیت و رفاه به هر شکل و سامان نیست؛ بلکه باید امور جامعه و روابط و مناسبات آن با احکام، اصول و ارزشهای دینی مطابق باشد و این مهم نیازمند آن است که مدیر جامعه اسلامی -در عین برخورداری از تواناییهای لازم در عرصه مدیریت آشناترین مردم به حکم خداوند در این موارد بوده و از فقاهت لازم در امور اجتماعی و سیاسی برخوردار باشد. امام علی(ع) میفرماید: «أیها الناس ان احق الناس بهذا الامر أقواهم علیه و أعلمهم بأمر الله فیه»؛ «ای مردم! سزاوارترین مردم به امارت و خلافت کسی است که بدان تواناتر و در آن به فرمان خدا داناتر باشد».همان، خطبه 173. پس جامعه اسلامی، نیازمند ولایت و زعامت سیاسی است؛ همچنان که هر جامعه دیگری برای برطرف کردن بعضی از کمبودها و نواقص اجتماعی خویش و تأمین نظم و امنیت، محتاج آن است. این زعامت سیاسی به فقیه عادل توانا داده شده است؛ زیرا مدیریت جامعه اسلامی -افزون بر تواناییهای مدیریتی به اسلامشناسی و فقهشناسی نیز نیازمند است.برای آگاهی بیشتر ر.ک: جوان آراسته، حسین، مبانی حکومت اسلامی
3)از نظر عقلی وجود ولایت فقیه چه لزومی دارد؟
در این رابطه، ادله عقلی متعددی وجود دارد که: اولاً هر یک از زاویه خاصی مسأله را مورد بررسی قرار میدهد. وثانیا برخی از آن ادله، مستقلات عقلیه است و برخی ملازمات عقلیه. یکی از وجوه عقلی که به اختصار بدان اشاره میکنیم این است که یکی از مباحث مهم فلسفه سیاست، ویژگیها و اوصاف رهبران است. به عبارت دیگر این سؤال همواره وجود دارد که آیا «رهبر و شخص اول حاکم در یک جامعه، چه کسی و با چه خصوصیاتی باید باشد؟» درپاسخ به این سؤال، ابتدا دو فرض قابل تصور است: 1ـ هیچ معیار و ویژگی خاصی لازم نیست. 2ـ وجود یک سریویژگیها و خصوصیات لازم است. بطلان فرض اول کاملاً بدیهی است؛ زیرا همواره بنای عقلا بر این بوده است که برای ابتدایی ترین سطوح مدیریت در جامعه، در جستوجوی افراد ذیصلاح با ویژگیهای خاصی باشند؛ چه رسد به مدیریت کلان اجتماعی که سرنوشت یک ملت را در ابعاد گوناگون رقم میزند. بنابراین فرض دوم تعیّن مییابد. در فرض دوم یک سری ضوابط و ویژگیهای عام است که همه عقلای عالم وجود آنها را ضروری و لازم میدانند؛از قبیل: 1ـ دانش و بینش سیاسی و اجتماعی، 2ـ تدبیر، 3ـ قدرت مدیریت. اما آیا این مقدار برای رهبری یک جامعه کافی است؟ جواب این سؤال در گرو ساختار یک حکومت، اهداف تشکیل آن و خاستگاه و پایگاه ارزشی و مکتبی آن است. شایان توجه آن که حکومت اسلامی، حکومتی مبتنی بر احکام و ارزشهای الهی است و در آن: اولاً جستوجوی سعادت دنیوی و اخروی انسانها ملحوظ است و ثانیا راه تأمین این هدف نیز، در احکام و ارزشهای الهی تعیین گردیده است. لاجرم کسی که در رأس چنین حکومتی قرار میگیرد، علاوه بر دارا بودن شرایط عام لازم برای رهبری یک جامعه، باید از دو ویژگی دیگر نیز برخوردار باشد: 1ـ شناخت دقیق نظام حقوقی و احکام و هنجارهای الهی و توان کشف و استنباط آنها از منابع و مصادر اصلی در برخورد با مسائل گوناگون اجتماعی (فقاهت). 2ـ تعهد والتزام و پای بندی به احکام الهی (عدالت) و دوری از اوصاف اخلاق رذیله و اجتناب از دنیاپرستی و هواخواهی (تقوا). ازاین رو قانون اساسی شرایط رهبر را چنین معرفی میکند: 1ـ صلاحیت علمی لازم برای افتا در ابواب مختلف فقه، 2ـ عدالت و تقوای لازم برای رهبری امت اسلام، 3ـ بینش صحیح سیاسی و اجتماعی، تدبیر، شجاعت، مدیریت و قدرت کافی برای رهبری.
4)دیدگاه روایات در مورد ضرورت حکومت چیست؟
مسأله ضرورت حکومت، در روایات اسلامی بازتاب گستردهای دارد و در آنها تصریح شده که مردم بدون حکومت نمیتوانند زندگی کنند و حتی یک حکومت ظالم، از هرج و مرج و بی حکومتی بهتر است! 1ـ در نهج البلاغه در پاسخی که امیر مؤمنان علی (ع) به خوارج داد ـ که میگفتند « لاحُکْمَ اِلّا لِلّهِ» [حکومت و حاکمیت و داوری مخصوص خداست] ـ فرمود «کَلِمَهُ حَقٍّ یُرادُبِهَا الْباطِلُ» [این سخن حقی است که از آن اراده باطل شده است]، سپس فرمود «نَعَمْ اِنَّهُ لا حُکْمَ اِلّا لِلهِ وَ لکِنَّ هؤُلاء یَقُولوُنَ لا اِمْرَةَ اِلّا لِلهِ» [آری درست است که فرمانی جز فرمان خدا نیست، ولی اینها میگویند حکومت و زمامداری مخصوص خداست]، سپس فرمود «وَاِنَّهُ لابُدَّ لِلنّاسِ مِنْ اَمیرِ بَرٍّ اَوْ فاجِرٍ یَعْمَلُ فی اِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ، وَ یَسْتَمْتِعُ فیهَا الْکافِرُ، وَ یُبَلِّغُ اللهُ فیها الاَجَلَ، وَ یُجْمَعُ بِهِ الفَیْئُ، وَ یُقاتَلُ بِهِ الْعَدُوُّ، وَ تَأْمَنُ بِهِ السُّبُلُ، وَ یُؤْخَذُ بِهِ للِضَّعیفِ مِنَ الْقَوِیِّ حَتّی یَسْتَریحَ بَرّ وَ یُسْتَراحَ مِنْ فاجِرٍ» (نهجالبلاغه، خطبة 40) [مردم به هر حال نیازمند به امیر و زمامداری هستند، خواه نیکوکار باشد یا بدکار! تا مؤمنان در سایة حکومتش به کار خویش مشغول باشند و کافران نیز بهرهمند شوند و مردم در دوران حکومت او، زندگی راحتی داشته باشند، به وسیلة او، اموال بیتالمال گردآوری شود و به کمک او با دشمنان مبارزه کنند، جادهها امن گردد و حق ضعیفان از زورمندان گرفته شود، مردم نیکوکار در رفاه باشند و از دست بدکاران در امان.] 2ـ در روایات معروفی که «فضل بن شاذان» از امام علی بن موسی الرّضا (ع) نقل کرده است، در بیان دلائل تعیین «اولوالامر» و حاکمیت بر اجتماع، به سه نکته مهم اشاره فرموده میگویند « اگر کسی بگوید چرا اولوالامر قرار داده شده و مردم مأمور به اطاعت حاکم الهی هستند؟ گفته میشود به دلائل زیاد از جمله اینکه هنگامی که برای مردم حدودی تعیین شود و دستور یابند که ازآن حدود تجاوز نکنند، چون باعث فساد آنها میشود، این کار سامان نمیگیرد، مگر بوسیله حاکم امینی در رأس آنها که آنان را از تعدّی و داخل شدن در امور ممنوعه باز دارد، زیرا اگر این موضع نباشد، کسی لذّات و منافع خود را به خاطر فساد دیگران ترک نمیکند و لذا سرپرستی برای آنها قرار داده شده که آنان را منع از فساد کند و حدود و احکام الهی را درمیان آنها بر پا دارد. دیگر اینکه ما هیچ فرقهای از فرق دنیا، و هیچ ملتی از ملل را نمییابیم که بدون رئیس و سرپرستی باقی مانده باشند، همان رئیس و سر پرستی که امر دین و دنیای آنها را سامان بخشد، پس در حکمت (خداوند) حکیم جایز نیست که خلق را بدون آنچه میداند برای آنان ضروری است رها سازد، سرپرستی که به کمک او با دشمنان بجنگند و اموال بیتالمال را به وسیله او تقسیم کنند و جمعه و جماعت آنها را بر پا دارد و ظالم را از تعدی بر مظلوم باز دارد، برای آنان تعیین نکند. دیگر اینکه اگر مردم پیشوا و سرپرستی امین و درستکار نداشته باشند، دین و آیین خدا بر باد میرود و سنّت و احکام الهی تغییر مییابد و بدعتگذاران، چیزهایی از پیش خود بر آن میافزایند، و مخالفان از آن کم میکنند و امور را بر مسلمانان مشتبه میسازند.» در حدیث دیگری از امام صادق(ع) چنین آمده است «لایَسْتَغْنی اَهْلُ کُلَّ بَلَدِ عَنْ ثَلاثَهٍ یَفْزَعُ اِلَیْهِ فی اَمْرِ دُنْیاهُمْ وَ آخِرَتِهِمْ، فَاِنْ عُدِمُوا ذلِکَ کَانُوا هَمَجاً فَقِیهُ عالِم وَرِع، وَ امیر خَیّر مُطاع، وَ طَبیب بَصیر ثِقَه» (بحارالانوار 75/235) [اهل هر شهری از سه چیز بینیاز نیستند تا در امور دنیا و آخرت به آن پناه برند، اگر اینها را از دست دهند، سقوط میکنند، فقیه آگاه و با تقوی، و امیر خوب مورد اطاعت، و طبیب بینا و معتمد.] این مسأله در روایات اسلامی به اندازهای اهمیت دارد که حتی حکومت ظالم مقدم بر هرج و مرج و بی حکومتی شمرده شده، چنانکه از امیر مؤمنان علی(ع) میخوانیم «والٍ ظُلُوم غَشُوم خَیْر مِنْ فِتْنَةٍ تَدُومُ» (غررالحکم 2/784) [زمامدار ظالم و ستمگر بهتر است از فتنه (و هرج و مرجی) که پیوسته در جامعه وجود داشته باشد.]
نویسنده : ترنم در تاریخ سه شنبه 90/10/6